میدونی تنهایی چیه؟؟

تنهایی این نیست که هیچکس اطرافت نباشه!
این نیست که با کسی دوست نباشی!
این نیست که آدمی گوشه گیر و منزوی باشی!
این نیست که کسی باهات حرف نزنه!
این نیست که هیچوقت نتونی خوشحال باشی!
این نیست که کسی دوستت نداشته باشه!

تنهایی، یه حس درونیه!
تنهایی یعنی "هیچکس نمیفهمه حالت بده ...


سرنوشت

پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار میکرد. اما به دخترک در مورد عشقش هیچی نگفت. هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی می خرید فقط بخاطر صحبت کردن با اون... بعد از یک ماه پسرک مرد... وقتی دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت مادر پسرک گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد... دخترک دید که تمامی سی دی ها باز نشده... دخترک گریه کرد و گریه کرد تا مرد... میدونی چرا گریه میکرد؟ چون تمام نامه های عاشقانه اش رو توی جعبه سی دی میگذاشت و به پسرک میداد

پسرک

پدر و مادر در جوابش گفتند: حتما ، خیلی دوست داریم ببینیمش
پسر ادامه داد:چیزی هست که شما باید بدونید. دوستم در جنگ شدیدا آسیب دیده. روی مین افتاده و یک پا و یک دستش رو از دست داده. جایی رو هم نداره که بره و می خوام بیاد و با ما زندگی کنه
پدر :متاسفم که اینو می شنوم. می تونیم کمکش کنیم جایی برای زندگی کردن پیدا کنه
پسر گفت:نه، می خوام که با ما زندگی کنه
پدر گفت: پسرم، تو نمی دونی چی داری می گی. فردی با این نوع معلولیت درد سر بزرگی برای ما می شه. ما داریم زندگی خودمون رو می کنیم و نمی تونیم اجازه بدیم چنین چیزی زندگیمون رو به هم بزنه. به نظر من تو بایستی بیای خونه و اون رو فراموش کنی. خودش یه راهی پیدا می کنه

در آن لحظه، پسر گوشی را گذاشت

پدر و مادرش خبری از او نداشتند تا اینکه چند روز بعد پلیس سان فرانسیسکو با آنها تماس گرفت

پسرشان به خاطر سقوط از ساختمانی مرده بود

به نظر پلیس علت مرگ خودکشی بوده

پدر و مادر اندوهگین، با هواپیما به سان فرانسیسکو رفتند و برای شناسایی جسد پسرشان به سردخانه شهر برده شدند. شناسایی اش کردند. اما شوکه شدند به این خاطر که از موضوعی مطلع شدند که چیزی در موردش نمی دانستند

پسرشان فقط یک دست و یک پا داشت…!!ا


خیانت مثل آب خوردن


دیشب با دوستم رفته بودم رستوان، روبروی تخت ما یه دختر و پسر نشسته بودن که پسره پشتش به تخت ما بود، معلوم بود باهم دوست هستن، اتفاقی چشمم به چشمه دختره افتاد، قشنگ معلوم بود پسره عاشقه دخترست، دختره شروع کرد به آمار دادن، سرمو انداختم پایین، دفعه بعدی تحریک شدم با نگاه بازی کردیم.
خلاصه یه کاغذ برداشتمو به دختره علامت دادم، با نگاهش قبول کرد، بلند شدن، پسره جلو رفت که حساب کنه دختره به تخت ما رسید دستشو دراز کرد کاغذ رو گرفت.
براش نوشته بودم… “خیـلی پستی”

==========================================

END

قوانین زندگی

بد نیست هر کس به جز قوانین الهی یه سری قوانین من درآوردی تو زندگی خودش داشته باشه

قوانینی که فقط مخصوص خودش باشه شاید این یه تلنگری بشه تا فرد اونجوری که دوست داره

زندگی کنه البته این دیگه بستگی به خودش داره قوانینی که وضع میکنه مثبت باشه یامنفی ولی

در اصل باید مثبت باشه چون اگه منفی باشه به جای اینکه تو زندگی پیشرفت کنه روز به روز

پسرفت میکنه برای مثال قوانین من درآوردی من توی زندگی اینهاست:



1.همیشه خودت باش

2.همیشه به دوچیز از ته قلب ایمان داشته باش اول خدا بعد خودت


3.کارهایی که دوست نداری انجام نده واینو بدون هیچکس نمیتونه تو رو به کاری مجبور کنه
4.به همه احترام بزار ولی نه زیاد چون احترام زیاد باعث پررو شدن افراد دیگه میشه
5.همه مثل تو نیستند پس همه رو وارد زندگیت نکن
6.خودتو بشناس تا بتونی همه رو بشناسی
7.هیچوقت خودتو جلوی کسی خرد نکن
8.هیچوقت از خودت جلوی کسی تعریف نکن
9.هیچوقت خودتو جای کسی نزار(هیچوقت نقش کسی رو بازی نکن)
10.استرس یه چیز مذخرفه  هیچوقت استرس رو برای خودت غول نکن بلکه مثل یه مورچه لهش کن
11.هیچوقت به کسی توهین نکن و هیچوقت نزار کسی بهت توهین کنه
12.همیشه وجود خودتو توی اجتماع حس کن
13ترسو کنترل کن ونزار مثل آتیش شعله ور شه و بسوزونتت بزار مثل یه آتیش کوچولو گرمت کنه
14.هیچوقت مغزتو پر از چرت و پرت نکن
15.همیشه خودت باش وبه خودت ایمان داشته باش
-------------------------------------------------------------
END